جدول جو
جدول جو

معنی نسج شناس - جستجوی لغت در جدول جو

نسج شناس
بافت شناس. (لغات فرهنگستان). رجوع به بافت شناس شود
لغت نامه دهخدا
نسج شناس
بافت شناس
تصویری از نسج شناس
تصویر نسج شناس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نبض شناس
تصویر نبض شناس
پزشکی که با گرفتن نبض بیمار حالت او را تشخیص دهد، نبض شناسنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمک شناس
تصویر نمک شناس
کسی که قدر نان ونمکی را که از دیگران خورده بداند، وفادار، سپاسگزار
فرهنگ فارسی عمید
(نَ شِ)
عمل نسج شناس. بافت شناسی. رجوع به بافت شناسی شود
لغت نامه دهخدا
(دِ فُ)
نان شناس و خدانشناس، کنایه از عیال و اولاد است
لغت نامه دهخدا
(گِ)
آنکه حق نمک بشناسد. مقابل حق نمک ناشناس. (آنندراج). باوفا. وفادار. سپاس گزار. (ناظم الاطباء). کسی که حق نان و نمکی که خورده ادا کند. حق شناس. (فرهنگ فارسی معین).
- امثال:
سگ نمک شناس به از آدمی ناسپاس
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
طبیب که با بسائیدن نبض، بیماری را تشخیص دهد:
خصم من و شفیع تو خواهد شدن حکیم
کو بس طبیب نبض شناس مهذب است.
سوزنی.
دست رباب را مجس تیز و ضعیف هر نفس
نبض شناس بر رگش نیش عنای نو زند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
سنگ شناسنده. کسی که در علم سنگ شناسی متبحر است. عالم علم الاحجار
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ سو تَ / تِ)
زیباشناس. اهل ذوق:
از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود.
حافظ
لغت نامه دهخدا
چم شناس سخن شناس: روش شناس کسی که از نص کلام الله مطلع باشد: مجتهد هرگه که باشد نص شناس اندر آن صورت نیندیشد قیاس. (مثنوی. نیک. 204: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
زهر شناس آنکه انواع سموم را شناسد زهر شناس
فرهنگ لغت هوشیار
سپاسگزار و وفادار کسی که حق نان و نمکی که خورده ادا کند سپاسگزار حق شناس
فرهنگ لغت هوشیار
دلزنه شناس تبرگشناس پزشک که بوسیله لمس نبض حالت بیمارراتشخیص دهد: دست رباب رامجس تیزوضعیف وهرنفس نبض شناس بررگش نیش عنای نوزند. (خاقانی. سج. 459)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان شناس
تصویر نان شناس
آنکه نان و طعام را شناسد. یاناشناس و خدانشناس. عیال واولاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ شناس
تصویر سنگ شناس
کسی که در علم سنگ شناسی متبحر است عالم علم الاحجار
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه باحوال اسب و انواع آن معرفت دارد آنکه نیک و بد اسبان را دریابد سر رشته دار و آگاه در کار اسب اسب شناسنده شناسنده اسب
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه باحوال اسب و انواع آن معرفت دارد آنکه نیک و بد اسبان را دریابد سر رشته دار و آگاه در کار اسب اسب شناسنده شناسنده اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمک شناس
تصویر نمک شناس
((~. ش))
سپاس گزار، وفادار
فرهنگ فارسی معین
زیبایی شناس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حق شناس، سپاسدار، سپاسگزار، شاکر، قدردان، قدرشناس، ممنون
متضاد: ناسپاس، نمک نشناس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پزشک، حکیم، طبیب، نبض گیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
Toxicologist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
toxicologue
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
токсиколог
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
Toxikologe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
токсиколог
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
toksykolog
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
毒理学家
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
toxicologista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
tossicologo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
toxicólogo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
toxicoloog
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
विषविज्ञानी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
toksikolog
دیکشنری فارسی به اندونزیایی